بنیتای قشنگمبنیتای قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 24 روز سن داره

دختر بی همتای ما

احوالات بنیتا گل در یک سالگی

دختر قشنگم بنیتای نازم توی این پست می خوام از کارهایی که در یک سالگیت می تونی انجام بدی و علایقت در این روزها بنویسم عزیزم .. کلماتی که تا الان یاد گرفتی و می تونی بگی : مامان ،بابا ،دد ،به به ،نی نی ،تاب ،توپ ،نه ، جملات ساده ای مثله بده و بیا رو می فهمی و انجام می دی  غذاهای مورد علاقت که تازگی ها شروع به خوردنشون کردی : ماکارونی ،دلمه و کلا غذاهای مخلوط مثله لوبیا پلو رو خیلی دوست داری..عاشق ماست ،بستنی ، میوه مخصوصا پرتقال و آب هستی بازی هایی که بلدی :کلاغ پر ،دالی بازی ،اتل متل توتوله ،لی لی حوضک ،توپ  بازی الان یه دندون داری و مثله ما شبها مسواک می زنی!!دست و سر و پات رو می شناسی و م...
1 ارديبهشت 1392

جشن تولد یکسالگی بنیتا کوچولو با تم خرس پو

دختر بی همتای ما..عشق کوچولوی مامان و بابا تولد یک سالگیت مبارک دلبندم بنیتای خوشگلم اصلا باورم نمی شه یک سال از روزی که نگاهم به وجود نازنیت گره خورد و عاشقانه قلبم برای تو به تپش افتاد گذشته باشه..روزی که تو اومدی و منو لایق مادر بودن خودت کردی..روزی که منو از یه آدم بیخیال و بی مسئولیت تبدیل به یک مادر مسئولیت پذیر و هوشیار کردی.. بنیتا جان در این روز زیبا که بدون شک بهترین روز سال برای من و بابایی هست برات بهترین آرزوها رو داریم عزیزم..از خدای مهربونم می خوام همیشه محافظت باشه و از تمام غم ها و ناخوشی ها دورت کنه دلبندم ..امیدوارم سلامتی و سعادت تا ابد همراهت باشن عشق کوچولوی ما.. از خدا ممنونم که فرشته مهربونی مثله تورو به ما امان...
24 فروردين 1392

سیزده بدر و اولین سرماخوردگی عشق کوچولو

بنیتا جونم امسال سیزده بدر هم مثله سال گذشته رفتیم اردستان توی باغ خودمون با خانواده بابایی و خانواده عمو حشمت بابا و دایی حمید بابایی البته سال گذشته شما تو دل مامانی بودی و من برای اومدنت دیگه داشتم لحظه شماری می کردم  و خیلی مراقب بودم که فعالیتی نکنم که یه وقت زودتر از موعد به دنیا بیای ..عزیزم سال پیش همش تورو تصور می کردم که سیزده بدر بعدی که بیایم اینجا تو چقدر شیطونی می کنی و از این فکرا خیلی ذوق زده می شدم!!و امسال با هر نگاه به تو یاد سال گذشته مون می افتادم و خدارو شکر می کردم که صحیح و سالم کنارمون هستی گل مامان عزیزم روز سیزده بدر هوا خیلی خوب و بهاری بود اما عصر هوا رو به باد و خاک رفت و ما وسایلو جمع کردیم و رفت...
18 فروردين 1392

اولین مروارید کوچولوی عسلم

بنیتا نفسم بالاخره بعد از ماهها انتظار اولین مروارید کوچولوت دیروز در 11 ماه و هیجده روزگیت در لثه پایین سمت راست رونمایی کرد! عزیزم نمی دونی چقدر از لمس تیزی دندونت ذوق زده شدم و سریع به همه خبر دادم که بالاخره دختر منم جزو کباب خورا شد!! قربونت برم خداروشکر اصلا سر دراومدن دندونت تب یا بی قراری نکردی و خیلی راحت تر از اونی که تصورشو می کردم مروارید خوشگلت جوونه زد..مامانی امیدوارم بقیه دندونات هم به همین راحتی دربیان و تو اذیت نشی عسلم بنیتای نازم جالبه بدونی که دراومدن اولین دندونت مصادف شد با سالگرد عروسی ما که بابایی هم به همین مناسبت یه ناهار توی یه جای خوب مهمونمون کرد و شب هم یک کیک خوشمزه خرید که بردیم خونه باباجون رحمت این...
12 فروردين 1392

اولین عید نوروز با بنیتا جون

دختر گل مامانی امروز اولین روز بهار و اولین عید نوروز زندگی قشنگ توست عزیزترینم .. نمی دونی چقدر خوشحالم که تو کنارمون هستی و گرمی بخش سفره هفت سین امسالمون بودی نازنینم دختر قشنگم بهار بهترین فصل و فروردین بهترین و زیباترین ماه برای منه چون هم سالگرد عقد من و بابایی توی این ماهه هم سالگرد عروسیمون و هم تولد تو زیباترین و بهترین هدیه خداوند مهربون به ما بنیتای نازم امیدوارم صد بهار زیبا رو در زندگی تجربه کنی و مثله ماه تولدت همیشه دلت سبز و شاداب باشه گل قشنگم اینم چندتا عکس از سفره هفت سینمون ولی چون تو همون لحظه خیلی خوابت گرفته بود و بد اخلاق شده بودی نذاشتی ازت خوب عکس بگیریم       بنی...
2 فروردين 1392

یازده ماهگی عشقم بنیتا

بنیتا عروسک کوچولوی ناز خونه امروز یازدهمین ماه تولدت رو هم پشت سر می گذاری عزیزم و این یعنی فقط یک ماه به تولد بهترین و زیباترین عشق دنیا مونده.. دختر عزیزم این ماه هم مثله ماههای گذشته خداروشکر به خوبی و با یه عالمه خاطره قشنگ از شیرین کاریهای تو عسلم سپری شد عشق قشنگم توی این ماه خیلی شیطون تر از ماه قبل شده بودی ..جوری که گاهی اوقات وقتی فکر می کنم تو دوران نوزادیت چه قدر بچه ساکت و مظلومی بودی و همه می گفتن خوش به حالت که دخترت در آینده خیلی آرومه خندم می گیره از اینکه چی بودی و چی شدی!!! منم باید اعتراف کنم یه وقتایی واقعا از این همه تحرک و جنب و جوش تو خسته می شم و سرت داد می زنم که یکم آروم بگیری...
23 اسفند 1391

اولین ایستادن بنیتا جون

دختر قشنگم چند روزیه داری برای ایستادن روی پاهای کوچولوت تلاش می کنی ..اولین باری که این کارو کردی هفته گذشته بود که تونستی به مدت چند ثانیه خودت رو سرپا نگه داری و بعد از اون انقدر از این کار خوشت اومد که همش با کمک وسایل بلند می شی و بعد دستت رو ول می کنی و سعی می کنی وایستی که با تمرین هایی که کردی هر بار بیشتر می تونی خودت رو کنترل کنی که نیفتی عشق کوچولوی نازم انقدر از دیدن این صحنه ذوق می کنم که همش تو با سر و صدای من می افتی زمین و با تعجب به من نگاه می کنی!!خب چی کار کنم خیلی خوشحال می شم بنیتا کوچولوی من کی انقدر بزرگ شدی که من نفهمیدم عزیزم ..عشقم دیگه داری به تولد یک سالگی نزدیک می شی و من باورم نمی شه زمان به ...
11 اسفند 1391

روزانه های بنیتا و مامانی

بنیتای ناز من می خوام از روزایی که من و تو باهم می گذرونیم بگم..می دونی روزای زندگی من و تو به غیر از تعطیلی ها و مناسبت های خاص تقریبا شبیه به هم می گذره واسه همینم می شه ازشون نوشت اول اینکه تو گل خانوم همیشه تا ساعت 11 صبح می خوابی و البته منم همچین سحر خیز نیستم و خیلی زود بیدار بشم 10 صبحه! بعد تا شما بیدار نشدی من صبحانمو می خورم و کارای آماده کردن صبحانه تو رو انجام می دم که یک روز زرده تخم مرغه و یک روز هم فرنی یا بیسکویت نرم شده...دخر نازم تو عادت داری همیشه با لبخند از خواب پا شی و به محض بیدار شدن زود می خوای از اتاق بیای بیرون و ببینی بیرون چه خبره بعد مامانی پوشکتو که عوض کرد برات آهنگای عمو پورنگو می ذاره تا صبحان...
2 اسفند 1391

10 ماهگی بنیتا عسل

دختر ناز و قشنگم امروز تو دهمین ماهگرد تولدت رو پشت سر گذاشتی و این یعنی دیگه بزرگ شدی و به جمع دو رقمی ها پیوستی عزیز دلم!! بنیتا نفسم از زمانی که به دنیا اومدی و با اومدنت رنگ تازه ای به زندگی مون دادی تمام لحظات باتو بودن برای ما شیرین بود ولی شاید به جرات بتونم بگم این ماه یکی از بهترین روزهایی بود که باتو گذروندیم..چون توی این ماه انقدر شیرین کاری های جدید از خودت نشون دادی و مارو سرگرم کردی که اصلا نفهمیدیم زمان چه جوری برامون گذشت! واقعا حیف که برای ثبت این لحظه های زیبا فقط نوشتن کفایت نمی کنه و من دوست داشتم می شد تمام این روزهارو به صورت تصویری ثبت می کردم تا خودت وقتی بزرگ شدی ببینی چه دلبر شیرینی بودی عشق مامان.. روز...
24 بهمن 1391

مسابقه

سلام عزیزان ..من از طرف دوستای وبلاگی گلم متین جون و آوید جون به یه مسابقه دعوت شدم در این مسابقه  ازمون در مورد اینکه هدفمون از ساخت وبلاگ برای کوچولومون و اینکه چرا وبلاگمون رو دوست داریم سئوال می شه من در جواب سوال اول می تونم بگم که هدفم از ساخت وبلاگ برای بنیتا جونم مثله اکثر دوستان این بوده که بتونم خاطرات قشنگ کودکی دخترم رو جایی ثبت کنم که هم دسترسی بهش راحت باشه و هم با گذشت زمان فرسوده و یا خراب نشه که به نظرم تنها جایی که همچین شرایطی رو داره دنیای مجازیه اینترنته.. در مورد سوال دوم هم باید بگم از اونجایی که من این وبلاگ رو برای پاره تنم و زیباترین دلیل زندگیمون ساختم پس به طبع از اینکه در جایی می تونم ا...
20 بهمن 1391