روزانه های بنیتا و مامانی
بنیتای ناز من می خوام از روزایی که من و تو باهم می گذرونیم بگم..می دونی روزای زندگی من و تو به غیر از تعطیلی ها و مناسبت های خاص تقریبا شبیه به هم می گذره واسه همینم می شه ازشون نوشت
اول اینکه تو گل خانوم همیشه تا ساعت 11 صبح می خوابی و البته منم همچین سحر خیز نیستم و خیلی زود بیدار بشم 10 صبحه!
بعد تا شما بیدار نشدی من صبحانمو می خورم و کارای آماده کردن صبحانه تو رو انجام می دم که یک روز زرده تخم مرغه و یک روز هم فرنی یا بیسکویت نرم شده...دخر نازم تو عادت داری همیشه با لبخند از خواب پا شی و به محض بیدار شدن زود می خوای از اتاق بیای بیرون و ببینی بیرون چه خبره
بعد مامانی پوشکتو که عوض کرد برات آهنگای عمو پورنگو می ذاره تا صبحانتو بخوری و بعدش اسباب بازی هاتو می ریزم جلوت و تو یکم باهاشون بازی می کنی ولی تا می بینی من توی آشپزخونه مشغولم سریع چهاردست و پا خودت رو می رسونی به اونجا و خرابکاری هات شروع می شه و این می شه که یه ناهار درست کردن 2 ساعت طول می کشه
در فاصله صبحانه تا ناهار همیشه بهت میوه یا آب میوه می دم و در این بین یه نیم ساعتی با تلفن حرف می زنم و برای اینکه تو اذیت نکنی بهت شیر می دم و توهم بادقت به حرفای من گوش می کنی عشقم
موقع ناهارت دوباره پروسه آهنگای عمو پورنگ تکرار می شه و بلافاصله بعدش قطره آهن و مولتی ویتامینت رو می خوری و بعد هم من غذامو تنهایی می خورم چون بابایی تا عصر یک سره سرکاره وبرای ناهار نمی یاد خونه...ساعت حدودای 3 ظهر می خوابی تا 5 عصر و منم یکم به کارام می رسم و بعدهم کنارت یه چرتی می زنم
بعد که بیدار شدی بهت عصرونه سرلاک یا حریره بادوم می دم البته در کنار آهنگای تکراریت عزیزمو منتظر بابایی می مونیم تا از سرکار بیاد..تا بابایی از در وارد می شه تو انقدر براش ذوق می کنی که خستگی از تنش در می ره و حسابی می چلونتت و بعد می ره تا یه کم بخوابه تا سرحال بشه
قسمت هیجان انگیز روزای ما وقتی شروع می شه که بابایی از خواب بیدار می شه و می ریم گردش چون تقزیبا ما هرشب یه برنامه ای می ریزیم مگر شبایی که مهمون داشته باشیم ..منم تا دارم لباساتو می پوشونم مدام می گی دد فدات شم
به این ترتیب بعد از یه گشت و گذار خوب شامتو می خوری و آماده می شی که بخوابی.. یه مدت عادت کرده بودی پا به پای ما تا دیر وقت بیدار می موندی ولی حالا دیگه نهایت تا 12 و نیم بیداری و بعدهم به خواب می ری گلم اونم چه خوابی هر 1 ساعت یا 2 ساعت پا می شی شیر می خوری و دوباره می خوابی تا صبح تازه اون موقع خوابت عمیق می شه و منم که از خواب شبم هیچی نمی فهمم
بینتا جونم انقدر سرگرم بودن با تورو دوست دارم که با وجود حرفای دیگران که می گن این همه درس خوندی و نشستی تو خونه بچه داری میکنی حاضر نیستم از تو دور باشم و نمی تونم کار بیرون رو به این لحظه لحظه بزرگ شدنت در کنار خودم و در آغوشم بودنت ترجیح بدم ولی شاید بعدها که یکم بزرگ تر شدی بتونم چند ساعت ازت دور بمونم و به علایق خودم برسم!
اینم چندتا عکس از این روزای تو شیرین عسلم