بنیتای قشنگمبنیتای قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره

دختر بی همتای ما

روزانه های بنیتا و مامانی

1391/12/2 19:18
نویسنده : مامان گل ناز
454 بازدید
اشتراک گذاری

بنیتای ناز من می خوام از روزایی که من و تو باهم می گذرونیم بگم..می دونی روزای زندگی من و تو به غیر از تعطیلی ها و مناسبت های خاص تقریبا شبیه به هم می گذره واسه همینم می شه ازشون نوشت

اول اینکه تو گل خانوم همیشه تا ساعت 11 صبح می خوابی و البته منم همچین سحر خیز نیستم و خیلی زود بیدار بشم 10 صبحه!خجالت

بعد تا شما بیدار نشدی من صبحانمو می خورم و کارای آماده کردن صبحانه تو رو انجام می دم که یک روز زرده تخم مرغه و یک روز هم فرنی یا بیسکویت نرم شده...دخر نازم تو عادت داری همیشه با لبخند از خواب پا شی و به محض بیدار شدن زود می خوای از اتاق بیای بیرون و ببینی بیرون چه خبره

بعد مامانی پوشکتو که عوض کرد برات آهنگای عمو پورنگو می ذاره تا صبحانتو بخوری و بعدش اسباب بازی هاتو می ریزم جلوت و تو یکم باهاشون بازی می کنی ولی تا می بینی من توی آشپزخونه مشغولم سریع چهاردست و پا خودت رو می رسونی به اونجا و خرابکاری هات شروع می شه و این می شه که یه ناهار درست کردن 2 ساعت طول می کشهکلافه

در فاصله صبحانه تا ناهار همیشه بهت میوه یا آب میوه می دم و در این بین یه نیم ساعتی با تلفن حرف می زنم و برای اینکه تو اذیت نکنی بهت شیر می دم و توهم  بادقت به حرفای من گوش می کنی عشقم

موقع ناهارت دوباره پروسه آهنگای عمو پورنگ تکرار می شه و بلافاصله بعدش قطره آهن و مولتی ویتامینت رو می خوری و بعد هم من غذامو تنهایی می خورم چون بابایی تا عصر یک سره سرکاره  وبرای ناهار نمی یاد خونه...ساعت حدودای 3 ظهر می خوابی تا 5 عصر و منم یکم به کارام می رسم و بعدهم کنارت یه چرتی می زنمخواب

بعد که بیدار شدی بهت عصرونه سرلاک یا حریره بادوم می دم البته در کنار آهنگای تکراریت عزیزمچشمکو منتظر بابایی می مونیم تا از سرکار بیاد..تا بابایی از در وارد می شه تو انقدر براش ذوق می کنی که خستگی از تنش در می ره و حسابی می چلونتت و بعد می ره تا یه کم بخوابه تا سرحال بشه

قسمت هیجان انگیز روزای ما وقتی شروع می شه که بابایی از خواب بیدار می شه و می ریم گردش چون تقزیبا ما هرشب یه برنامه ای می ریزیم مگر شبایی که مهمون داشته باشیم ..منم  تا دارم لباساتو می پوشونم مدام می گی دد فدات شم

به این ترتیب بعد از یه گشت و گذار خوب شامتو می خوری و آماده می شی که بخوابی.. یه مدت عادت کرده بودی پا به پای ما تا دیر وقت بیدار می موندی ولی حالا دیگه نهایت تا 12 و نیم بیداری و بعدهم به خواب می ری گلم اونم چه خوابی هر 1 ساعت یا 2 ساعت پا می شی شیر می خوری و دوباره می خوابی تا صبح تازه اون موقع خوابت عمیق می شه  و منم که از خواب شبم هیچی نمی فهممعصبانی

بینتا جونم انقدر سرگرم بودن با تورو دوست دارم که با وجود حرفای دیگران که می گن این همه درس خوندی و نشستی تو خونه بچه داری میکنی حاضر نیستم از تو دور باشم و نمی تونم کار بیرون رو به این لحظه لحظه بزرگ شدنت در کنار خودم و در آغوشم بودنت ترجیح بدم ولی شاید بعدها که یکم بزرگ تر شدی بتونم چند ساعت ازت دور بمونم و به علایق خودم برسم! 

اینم چندتا عکس از این روزای تو شیرین عسلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (29)

مهسا مامان کیارش
2 اسفند 91 20:19
الهی من فدای این مموش خانوم خودم بشم آخ که من چقد عاشقتمممممممممممممم جوجه خوشگلم. آفرین بنیتاجونم که همه برنامه اش روبه راهه و به ترتیبه عزیزم آفرین که خوراکتم خوبه و بهونه نمیاری عزیزم. دوست دارم هوارتا عزیزم


ممنون خاله جووووونیه خودم..ماهم عاشقتونیم بوووووووووس
سمانه مامان ستایش
3 اسفند 91 2:39
دوست جون یاد پارسال که ستایش هم سن الان بنیتا بود افتادم با خوندن پستت...ما هم تقریبا روزامون مثل شما بود با این تفاوت که شبا جای زیادی واسه بیرون رفتن تو تهران نیست،برعکس اصفهان.من شبای اصفهانو خیلی دوست دارم
ااای جان چه عکسای نازیچه لمی دادی به عروسکه
از طرف من ببسوش بنیتا ملوسکو


آره منم عاشق همین شبای شهرمونم ..اگرچه با خشکی زاینده رود خیلی از جذابیتش کم شده ولی بازم دوستشدارم
ممنون دوست جونم از لطفت چشم شماهم نادختری رو ببوس
مرجان مامان آران
3 اسفند 91 6:40
راست گفتی به خدا همه روزا مثل هم هستن
قربونت برم عسل خانوم خوشگلممممممم عاشقتیممممممممم
خوشبحالت اران از 5.6 صبح بیداره مگر اینکه شب دیر بخوابه که دیر بلند شه اونم شایددددددد
بوسسسسسسسسس باری مامان و دختر خوشگل
مامانی رمزو گذاشتم خصوصی


آره واقعا خوبه باز تو مملکت ما تعطیلی کم نیست وگرنه حوصله مون سر می رفت از یکنواختی!!!!
آخه چه قدر سخته اینجوری!؟کاری کن دیر بخوابه تا خواب شبش تنظیم بشه مثلا همش باهاش بازی کنین و حسابی سرگرمی واسش درست کنین تا بیدار بمونه عزیز دلم
ممنون گلم از لطفت بوووووووووس برای آران تپلی خوشگلم و مامان نازش
مرجان مامان آران
3 اسفند 91 6:41
اا یادم رفتم خصوصیش کنم بیزحمت پاکش کن


چشم عزززززززیزم ..مرسی که برام فرستادی
محبوبه مامان الینا
3 اسفند 91 8:18
اسمتون گل نازه؟ خیلی قشنگهبه چهره تون هم میاد
عزیزم چقدر خوبه که نرفتی سرکار و کنار دخمل طلا موندی آخه من الینارو خیلی کم میبینم و واقعا دلم براش تنگ میشه مثلا امروز صبح گریه میکرد میگفت نرو بانک بعد که گفتم نمیشه باید برم میگفت پس منو هم باخودت ببر
چقدر عکسای دخملی نااااااااااازن
بوووووووووووووس برای بنیتای بی همتا


قربونت برم عزیزم لطف داری
بله اسمم گلنازه
به نظرم اگه قبل از بچه دار شدن آدم بره سرکار دیگه دلش نمی یاد ولش کنه ولی من که تا حالا نرفتم وابستگی هم به کار بیرون ندارم

شما که مثله من تنبل نیستی از پس دوتاش برمی یای و وقتی الینا جونم بزرگ شد می گی چه خوب که واسه خودت سرگرمی داری
بوووووووووس برای مادر و دختر گل
شقایق مامان آرشا
3 اسفند 91 8:29
آفرین برنامه..... چه خانمی....
مامانی درس که خوندی الکی نیست بچه داری یه مامان با سواد با بی سواد خیلی فرق داره.


ممنون عزیزم..آره منم همین حرفو بهشون می زنم وقتی می گن چرا نمی ری سرکار
سمیرامامان پرنیان
3 اسفند 91 9:49
بووووووووووس عزیزم روزانه هامون مثل همه


چه خوب تفاهم داریم پس..
بوووووووووس واسه پرنیان گلی و مامانی
زهرا مامان امیرحسین
3 اسفند 91 13:42
سلام مامان بنیتاجان
من دوروزیه که اومدم و بوبلاگتون سر زدم
خیلی خوشم اومده
خودمونی و گرم مینویسی
شما هم اگه دوست داشتی بما سر بزنین خوشحال میشیم



سلام عزیزم..ممنون از محبتتت
چشم منم حتما بهتون سر می زنم
مامان پینار
3 اسفند 91 14:56
افرین به بنیتا جون که غذاش رو میخوره و مثل پینار مامانشو دق نمیده
صبحونه رو تا وقت خوابیدن کش نمیده.

بیا یکم دخی ما رو هم نصیحت کن.


مرسی خاله جوونی..پینار کوچولوهم خوب می شه غذا خوردنش ایشالا..شایدم می خواد مانکن بمونه و چاق نشه خوشگلم!
رها مامان راستین
3 اسفند 91 17:14
عزیزم کار همیشه هست ولی در کنار بچه بودن لذت خودش رو داره بزرگ میشه واین روزهای شیرین کودکی هم تمام میشه فکر کنم در کنار بچه بودن بهتره


منم باهات موافقم خانومی..
مامی مهتا
4 اسفند 91 17:23
میدونی من هم مثل شما هستم خیلی دلم میخواد که برم سرکار ولی به خودم میگم این روزها دیگه تکرار نمیشه پس بهتره تا میتونم از بودن با دخترم لذت ببرم حداقل تا زمان رفتن به مهد صبر میکنم .


آره منم کاملا باهاتون موافقم عزیزم
مامی آوید
4 اسفند 91 18:14
ماشالا به بنیتا جونم...مثل همیشه خوشگل و خوش خنده...
خدا حفظت کنه گلم...
آفرین به تو مامانی که حاضر نیستی این لحظه های قشنگ رو از دست بدی...بهترین کار رو داری انجام میدی و از تک تک ثانیه های بزرگ شدن بنیتا داری لذت میبری..
بوسسسسسسسسسسس


مرسی عزیزدلم ..خیلی لطف داری
نمی دونم بالاخره آدم با کلی امید و تلاش درس می خونه و دلش می خواد بعدها نتیجه زحماتش ببینه ولی از یه طرف دلم نمی یاد از دخملی دور باشم
از طرف منم بوووووووووس برای آوید جونم و مامان مهربونش
مامان ایسا
4 اسفند 91 21:59
دوستون دارم


ممنون عزیزم..دل به دل راه داره
بوووووووووس
محبوبه مامان الینا
5 اسفند 91 8:36
راستی گل ناز جون الان متوجه شدم اصفهانی هستید خانم عموی من هم اصفهانیه و خیلی باهم جوریم البته الان گرگان زندگی میکنند.وبلاگ آشپزی که تو پیوند روزانه من هست هم مربوط به خواهرزاده زن عموم هست که تو اصفهان هستند
اصفهان و خیلی دوست دارم


چه خوب عزیزم..حتما به وبلاگشون سر می زنم
آره منم خیلی اصفهانو دوست دارم...جوری که شرط ازدواجم زندگی اینجا بود چون شوهرم قصد داشت منو ببره تهران ولی من راضیش کردم اینجا زندگی کنیم
اگه اصفهان اومدین بهم خبر بده در خدمتتون باشیم عزیزم
مامی مهتا
5 اسفند 91 12:13
خانومی من بعد از دو سالگی اتاق مهتا رو جدا کردم ... اما هرچی زودتر این کار رو انجام بدی بهتره ....در مورد نی نی هایی که شیر مادر میخورن یه مقدار سخته ...


ممنون عزیزم که جوابمو دادی...آره بنیتا هم چون شیر می خوره فکر کنم باید بعد از شیر گرفتن جداش کنم
مهتا جونو ببوس
مامان آیسا
5 اسفند 91 14:37




مامان آیسا
6 اسفند 91 10:44
من آپم خااله


چشم عزیزم الان می یام
مامان فتانه
6 اسفند 91 16:36
افرین به این مامانی و خانمی که با هم سر گرمن...
عکساتم خیلی قشنگن


ممنون عزیزم..لطف داری
مامان فتانه
6 اسفند 91 16:36
ما اومدیم با کلی عکس تولد....منتظرییم


چشم عزیز..حتما می یام
مامانی شیدا
7 اسفند 91 11:34
وای ناناز خانوم ،آفرین مامان مهربون خیلی خوبه که برنامه بنیتا جونم اینقدر مرتبه در مورد سر کار نرفتنتم بهترین کار را میکنی منم پارسال که شیدا همسن الان بنیتا جون بود سر کار نرفتم ولی امسال گفتم دیگه بزرگ شده غذاهای معمولی میخوره ، حرف میزنه ، بازی میکنه رفتم سر کار البته کارم نیمه وقته ولی بازم برای هردومون سخته کلی پشیمونم


ممنون عزیزم..به نظرم خیلی کار خوبی کردی که رفتی سرکار تازه اونم نیمه وقت که دیگه عالیه
متین من
7 اسفند 91 18:03
سلام خوبی دوسی من برگشتم با کلی عکس از متین تازه اپ کردم برو ببین


سلام دوست جونم..دلم براتون تنگ شده بود ..زودی می یام بهتون سرمیزنم
مامان سویل
8 اسفند 91 9:44
سلام گلم منم اولش فکر میکردم کار کردن یه لذتی داره ولی 1ماه که رفتم دیدم نه میتونم به سویل برسم نه به بابایی ونه به خودم بعد دیگه منصرف شدم. فقط اولین روز ادم خوشش میاد همین.
دوست دارم بنیتا جونییییییییییییییییییی


آره دقیقا فکر کنم منم برم سرکار همین اتفاق می افته و پشیمون می شم
ماهم شمارو دوست داریم عزیزم
مامان فتانه
8 اسفند 91 14:02
چه قالب قشنگی شده...عزیزم من تم رو از موسسه اشنا گرفتم کارش واقعا خوب بوده


مرسی فعلا امتحانی گذاشته بودم روش یک سری تغغیرات باید انجام بشه
ممنون گلم بابت راهنماییت
مامان مهربد
8 اسفند 91 21:16
برا بنیتا جون
خوشکل خانم تو که کارات کپی برابر اصل مهربده

مامانی درباره کار هم باهات موافقم.منم گفتم مهربد که سه ساله شد و تونستم بذارمش مهد تا هم آموزش ببینه و هم اون موقع هم دیگه شیر نمیخوره هم یه کم خودش از پس کاراش برمیاد برم سر کار


چه جالب که شبیه همه کاراشون
به نظر منم بهترین کار فعلا همینه که بچه داریمونو بکنیم بعد اگه دوست داشتیم بریم دنبال یه کاری
بوووووووس برای مهربد جونم
مامان پانی
9 اسفند 91 0:02
سلام ماشالله چه دختر بانمکی دارین خدا حفظش کنه یه چیز برام خیلی جالب بود بنیتای شما با پانیای من تو یه روز بدنیا اومدن بنیتا جون 24 فروردین بدنیا اومده؟


سلام عزیزم..ممنونم لطف دارین
چه قدر خوب..بله بنیتا هم 24 فروردینه
مرسی که سرزدین..منم حتما برای دیدن گل دخترتون می یام
مامان آیسا
9 اسفند 91 20:22



فدای دوست مهربونم ..مرسی که همیشه بهمون سر می زنی
مسیحا
9 اسفند 91 21:54
چه دختر ناز وشیطونی


ممنون عزیزم
متین من
10 اسفند 91 2:12
دخترخوشکل دوست داشتنی از راه دور یک عالمه بوس


مرسی خاله جونم..از طرف ماهم یه عالمه بوووووووس برای شما
مامان پریسا
10 اسفند 91 11:30
تقریبا زندگی همه ی مامان های خونه دار یه مدلی شده.
این به نفع فسقلی هاااا


بله واقعا همین طوره که می گین.