هشت ماهگی عروسک کوچولو
همه زندگی مامانی بنیتای نازم امروز ٨ ماهه شدی و من باور نمی کنم که ٢٤٠ روز می شه که تو کنار مایی و با ما نفس میکشی..انگار همین دیروز بود که برای اولین بار نگاهم به نگاهت گره خورد و من فهمیدم که مادر یکی از ناز ترین فرشته های خدا شدم..
دختر ناز من خداروشکر که ماه هشتم هم مثله ماههای گذشته به خوبی و خوشی سپری شد و امیدوارم تا همیشه زندگی سرشار از خوشبختی و سلامتی در انتظارت باشه..
احوالات گل دخترم در این ماهی که گذشت :
چند روزی هست که چهار دست و پا رفتن رو شروع کردی و به هر طرف سرک می کشی..قربونت برم که مثله عروسک های کوکی چهاردست و پا می ری!
غذا خوردنت خداروشکر بد نیست ولی بعضی روزا هم می شه که اصلا به هیچ غذایی علاقه نشون نمی دی
غذاهایی که این ماه شروع به خوردنشون کردی :زرده تخم مرغ ،موز ، آب سیب ،حلیم گندم ،سرلاک میوه و گندم ،سوپ با عدس و ماش و جوانه ها..
همچنان با وجود علائم زیاد ! از دندون خبری نیست
این ماه برخلاف ماههای گذشته که شب ها اصلا بیدار نمی شدی ، چندین بار تو شب بیدار می شی برای شیر خوردن و حالا دیگه برای من یک شب کامل خوابیدن تو آرزو شده!
با هر آهنگ شادی شروع به نانای می کنی اونم به سبک نانای بابایی در بچگیش !
از لالایی خوشت نمی یاد و هروقت برات بخونیم شروع می کنی به گریه کردن!
وقتی می خوای از آدم دلبری کنی یه قیافه بامزه ای به خودت می گیری و به عبارتی خودتو لوس می کنی که من عاشق این ادا درآوردنتم ..
حرف زدن هم که اصلا تو کارت نیست..باز قبلا یه سه چهارباری گفتی ماما که اونم دیگه نمی گی فقط بلدی بگی اه ،ام و از این جور کلمات نامفهوم!
دخترم اصلا بغلی نیستی و ساعت ها خودت رو با اسباب بازی هات سرگرم می کنی و البته علاقه زیادی هم به روروئکت داری چون با اون راحت می تونی سر از جاهایی در بیاری که مامان نمی برتت !!
اینم چندتا عکس از ماه هشتم بنیتا جونم:
من واسه تو دلواپسم ، تو واسه ی عروسکات
من واسه تو می میرم و تو واسه ی بازیچه هات
دلشادم از شادی تو ، سر مستم از خنده ی تو
اما ته دل نگران.. برای آینده ی تو