دختر مهربونم
بنیتای نازم این روزا خیلی با محبت تر و مهربون تر شدی...در طول روز چندین بار یک دفعه ای می یای مامانی رو بوس می کنی و بعد دستات رو محکم دور گردنم حلقه می کنی یا که دست به موهام می کشی و با صدای قشنگت می گی نااااازی و من اون لحظه فقط خدای خوبم رو شکر می کنم به خاطر داشتن دختری خوش قلب و مهربون مثله تو عزیزم...
این روزا بازی کردنت با عروسکات هم خیلی قشنگ شده..اونا رو روی پاهای کوچولوت می خوابونی ،بغلشون می کنی و بوسشون می کنی و گاهی هم بهشون به قول خودت به به می دی و به عبارتی دیگه حسابی برای نی نی هات مادری می کنی عسلم ...
قربونت برم که دیگه رفتارات داره کاملا دخترونه می شه و من لذت می برم از اینکه می بینم داری کم کم همدم و مونس مامانی می شی دختر قشنگم
حالا چندتا عکس از این روزهای اخیر
چندروزیه این چادر رو برات باز کردیم گذاشتیم گوشه پذیرایی که توهم در طول روز خیلی باهاش سرگرمی و توش بازی می کنی
هفته پیش هم برات رنگ انگشتی خریدیم ...خیلی براش ذوق می کنی و توی حمام نقاشی می کشی ولی یه بدی که داره اینه که اگه حواسم نباشه می کنی توی دهنت !
این روزا علاقه شدیدی به پوشکات پیدا کردی ..یک لحظه که ازت غافل می شم همه رو از بسته اش در می یاری و می ریزی بیرون
جمعه از طرف اداره بابایی دعوت بودیم باغ ابریشم خیلی خوش گذشت ..این عکسم اونجا از تو و سه قلوهای بانمک همکار بابایی روژان خانوم ، رها جون و آقا رهام گرفتم