پروژه از شیرگرفتن بنیتا گل
بنیتای بی همتای مامانی..الان که دارم برات این متن رو می نویسم درست ٣ روز از آخرین باری که تو شیر منو خوردی می گذره و این روزا هم برای من و هم برای تو خیلییی دردناک بود
برای منی که دوست داشتم زودتر دوساله بشی تا بلکه از این شیردادن های مداوم شبانه راحت بشم به قدری سخت بود که گاهی برای دعایی که خودم کرده بودم خیلی پشیمون می شدم و فقط دلم می خواست حتی برای یکبارم شده بدون دغدغه در آغوشت بگیرم و از شیر خوردن تو با لذتی که همیشه درش بود منم کیف می کردم...اما دیگه راهی بود که باید هرچه زودتر شروعش می کردیم و نباید ازش کوتاه می اومدم
اما برای تو خیلی بیشتر از من سخت بود ..چون با از شیر گرفتنت انگار مامن آرامشت رو ازت گرفتم و این دیدن غصه تو وقتی شیر می خوای و من می گم اوف شده و تو با نگاه غمگینت حرف منو باور می کنی و می ری دنبال بازیت برای من خیلی دردآوره...اما مشکل اصلی زمانیه که تو خوابت می یاد چون وقت بیداری تو اصلا وابسته به شیر خوردن نبودی...مامانی الهی بمیره برات که موقع خواب انگار دنبال گمشده ات می گردی و انقدر بی تابی می کنی که اشک همه رو در می یاری و آخرم با کلی غصه خوابت می بره
عزیز دل مامانی ..اینکه تصمیم گرفتم تورو زودتر از شیر بگیرم هم به خاطر داروهایی هست که دکتر برام تجویز کرده و چون در شیر ترشح می شه و ضرر داره به من گفت باید تورو هرچه زودتر از شیر بگیرم ولی بازم من دلم نیومد و دوسه ماه طولش دادم تا بزرگ تر بشی
توی این ٣ شبانه روزی که دیگه شیر نمی خوری روز اول و دوم موقع خواب ظهر و شبت خیلی گریه می کردی و جیغ می زدی و هرکس بغلت می کرد یا موهاشو می کندی یا گازش می گرفتی ..خوابت هم کلا بهم خورده شبا کامل بیداری و ساعت ٥ صبح بعد از کلی بازی و راه رفتن فقط با دیدن سی دی عمو پورنگ خوابت می بره تا ساعت ١٢ ظهر و عصر هم ساعت ٥ می خوابی تا ٧ یا ٨
ولی خدارو شکر از روز سوم خیلی بهتر شدی ..جوری که دیگه موقع خوابیدن گریه نمی کنی و خودت خوابت می بره و بین خواب شبت هم اصلا بیدار نمی شی قشنگم
بنیتای نازم ..این روزا به قول بابایی چشمات شادابی و شیطنت گذشته رو نداره با اینکه دوروبرت لحظه ای خلوت نبوده و همش مشغول بازی کردنی ولی بازم گاهی که می یایی توی بغلم سرت رو میذاری رو سینه ام و یک نگاه ملتمسانه بهم می کنی که تمام وجودم آتیش می گیره ..از خدا می خوام هرچه زودتر شیر خوردن از یادت بره عشق کوچولوی من تا هم من هم خودت دوباره مثله قبل بشیم
همین جا واقعا یک تشکر ویژه از الهه جون می کنم که همه جوره هواتو داشت و اصلا نذاشت آب تو دلت تکون بخوره انقدر که باهات بازی کرد و سرتو گرم کرد تا تو حواست از شیر خوردن پرت بشه
بنیتای من تو دقیقا ١٥ ماه و ٢٠ روز شیر مادر خوردی...گوارای وجودت دلبندم
هـمــیـن اسـت كــه تــو دلــت بــگــیرد و مــن نــفــسـم...!