شرح حال این روزها..
دختر مامانی ..عزیز دلم نزدیک ماهگرد سی و چهارم هستی و فقط دوماه به تولد سه سالگیت مونده و این گذر زمان واقعا باور کردنی نیست ...چند روز پیش مشغول خوندن پست های اول وبلاگت بودم و از اینکه می دیدم توی دوسال و خورده ای تو از یک نوزادی که قادر به هیچ کاری نبود تبدیل شدی به این دختر مستقل و شیرین زبون جز شکر خدای مهربون چیزی به ذهنم نرسید و از اینکه تو فرشته ناز رو در کنارم دارم ازش ممنونم ....
این روزها و شبای زمستون نه چندان سرد که نه با برف همراهه و نه بارون و چیزی جز آلودگی هوا برامون نداره ..فقط باعث می شن آدم دلش بگیره و بیشتر از خودمون به حال شما بچه های بی گناه که مثله ما دفتر خاطرات زمستونتون پر نیست از ذوق شبایی که به عشق اومدن برف به صبح می رسیدن و نقشه هایی که برای ساختن آدم برفی و سر خوردن رو برفا با بچه های کوچه می کشیدیم و یا حتی خریدن چترها و چکمه های تا زیر زانو به عشق اومدن بارونهای سیل آسا ...
بنیتا خوشگلم فعلا بیشترین سرگرمیه زمستونت شده شهربازی سرپوشیده که کلی دوست داری و به خاطر همین هفته گذشته رو که تهران بودیم یک شبش رو با بهاره جون و عمو علی رفتیم مرکز خرید کوروش که نزدیک خونمونه و بسیار شیکه طبقه بالاش هم شهربازی داره که شما رو بردیم اونجا کلی وسیله سوار شدی و البته به ما چهارتاهم بد نگذشت و چندتا بازی کردیم !!بعدم کلی تقدیر و تشکر کردی از عمو علی که تورو آورده شهربازی عزیز مهربونم
واژه دوستت دارم شده پرکارترین لغت این روزات و این شامل تمام کسایی می شه که بهشون تعلق خاطر داری ...در طول روز صدبار دستای منو و بابایی رو بوس می کنی و تشکر می کنی برای هرچیزی که تورو خوشحال کنه ...فدات بشم که روح بزرگی داری کاش مهربونیت با خودت بزرگ بشه و قلبت همیشه مثله الان پاک و بی آلایش بمونه دختر نازم
اینم چندتا عکس از ماهی که گذشت :
حیاط خونه باباجون علی
بنیتا در حال ورزش کردن
فدای ژستات بشم!
شهربازی ژوپیتر مرکز خرید کورش
بنیتا و بهاره جون
دوباره پیشی شدی عشقم !
عاشق لبخند نازتم