واکسن 6 ماهگی
بنیتا جونم دیروز صبح رفتیم واکسن 6 ماهگیت رو زدی که البته نوبتش سه روز قبل بود ولی چون عروسی پسرعمه ی مامانی بود و من نمی خواستم اون شب بی حوصله باشی واکسنت رو فردای عروسی زدی ( اگرچه که تو عروسی هم اصلا خوش اخلاق نبودی و از همه غریبی می کردی!!)
قربونت برم که قبل از تزریق واکسن داشتی می خندیدی و بعدش از درد انقدر گریه کردی که به هق هق افتادی ولی خوبیش به این بود که خدارو شکر دیشب اصلا تب نکردی و فقط یکم بدنت گرم بود.
بمیرم که امروز بی حوصله ای .. معلومه جای واکسنت درد می کنه عزیزم چون تا بهش فشار می یاد گریه ات می گیره ..حوصله ی بازی و خنده هم که نداری و دلت می خواد همش توی بغل باشی و نق بزنی ولی انشالله دیگه از فردا صبح مثله همیشه سرحال و خنده رو بیدار بشی نازنینم.
بیمار خنده های توام
بیشتر بخند..
خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی