مسافرت شمال
دختر گلم ....عشق مامان سلام
امسال هم طبق روال سالهای گذشته تصمیم گرفتیم با خانواده بابایی وعموها بریم ویلای عمو نصرت ...بنابراین دو روز مونده به عید فطر رفتیم و یک هفته هم اونجا بودیم ...خداروشکر خوب بود و مخصوصا به تو خیلی خوش گذشت و حسابی از طبیعت اونجا لذت بردی و واسه خودت سرگرم بودی عزیز دلم
خداروشکر هوا خیلی خیلی عالی بود و چندروزی از گرمای شدید تابستون دور بودیم و از آب و هوای اونجا لذت بردیم...شماهم که مثله سال پیش عاشق حیاط شده بودی و به محض اینکه صبح چشماتو باز می کردی توی حیاط بودی تا شب و به زور می یومدی بالا...کلی غذا به سگ ها دادی و گوسفندا رو نگاه می کردی و دنبال مرغا می دویدی...تازه یک روز هم عم نصرت اسبش رو آورد و تو برای اولین بار سوار اسب هم شدی که اولش ترسیدی ولی بعدش خیلی خوشت اومده بود برعکس من که خیلی ترسیدم
یک روز هم رفتیم به سمت روستاهای یوش و بلده که واقعا جاده زیبایی داشت ..یوش زادگاه نیما یوشیج شاعر معروف هست که ما برای دیدن خونشون وارد روستا شدیم ..بعد هم برای ناهار یک جای خیلی زیبا بالای کوه وایستادیم و تو هم که حسابی شیطنت کردی ....بعدش هم به سمت دریا راه افتدیم که البته وقتی رسیدیم دریا دیگه نزدیک غروب شده بود ولی بازم خوب بود....تو از اینکه موجا به سمت پاهات مییومد کلی ذوق می کردی و اصلا حاظر نبودی بریم..تا چند روز هم هش می گفتی بریم دریا یا آب بزرگه!
بعد از یک هفته هم ما برگشتیم که یک روزش رو تهران بودیم و بعد اومدیم خونه...خوشحالم که بهت خوش گذشت دختر خوش سفر مامان و بابا
اینم چندتا عکس از سفرمون:
منزل نیما یوشیج
بنیتا اسب سوار !