شروع پروژه بای بای پوشک!
سلام عزیز دل مامانی ..گل دختر من.. قربونت برم که دوباره وارد یک مرحله سخت دیگه ( بعد از شیر گرفتنت ) شدی و اون خداحافظی با پمپرزه..البته این مرحله بیشتر برای من سخته تا شما چون الان که سه روز از شروع این برنامه گذشته من همش یا در حال لباس شستنم! یا اصرارهای مکرر من برای دستشویی کردن شما و انکارهای مداوم تو از رفتن به اونجا !! باورت نمی شه شبها هم همش دارم خواب می بینم تورو باید ببرم دستشویی کمر هم دیگه برام نمونده از بس کنارت خم شدم ببینم کارتو کردی یا نه !!!آخه هیچ علاقه ای به لگنت نداری و حاضر نیستی برای دستشویی توش بشینی فکر می کنی صندلیه و باید استراحت کنی روش!اینه که من پاپه پای شما می شینم و با التماس و خواهش شما رضایت می دی کارتو بکنی.. حالا باز جای شکرش باقیه که وقتی می برمت دستشویی دست خالی بر نمی گردیم و با تشویق و هورای من کار به خوبی و خوش تموم می شه اما اگه هر نیم ساعت نبرمت شلوارت رو خیس می کنی و بدتر از همه اینکه در انجام عملیات بزرگ اصلا موفقیتی ندارم و حاضر نیستی قبلش بهم بگی و این متاسفانه منو خیلی عصبانی می کنه جوری که یک بار سرت داد زدم ولی بعد پشیمون شدم و تصمیم گرفتم صبور تر باشم امیدوارم با این قضیه هم زود کنار بیای عزیزدلم
امشب هم با بابایی رفتیم برات کلی برچسب خریدیم و یه جا قایم کردم تا هروقت که رفتی دستشویی یه دونه بهت جایزه بدم بزنی به دیوار بلکه اینجوری بیشتر علاقه نشون بدی عسلم ..ولی همچنان تصمیم دارم بیرون که می ریم یا شبها موقع خواب پوشکت کنم و بهت سخت نگیرم که از این کار زده نشی تا زمانی که خودت بخوای ..
واقعا هیچوقت فکر نمی کردم مادر بودن اینقدر وظیفه سختی باشه ..گاهی از اینکه فکر می کنم چه مراحلی رو باید پشت سر بذاری تا ایشالا بزرگ بشی دلم برات می سوزه ..دوست دارم در دنیای کودکانه خودت غرق باشی و لذت ببری اما اگه من کمکت نکنم تا کم کم مستقل بشی و چیزهای جدید یاد بگیری در حقت کوتاهی کردم دلبندم پس منو به خاطر اینکه گاهی مادر سخت گیری بودم ببخش و بذار به حساب اینکه آرزو دارم مثله اسمت همیشه تو رفتار و کردار بی همتا باشی گل نازم