22 ماهگی عروسک خونه
دخترم گل قشنگم بیست و دومین ماهگرد تولدت هم مثله همیشه خیلی زود رسید ..بدون اینکه تونسته باشم از تمام لحظاتش لذت ببرم و یا حتی بتونم مطمئن باشم سالها بعد این روزها رو با جزییاتش به خاطربیارم
عزیز دلم انقدر توی این ماه پیشرفت زبانی داشتی که دیگه نمی دونم از کدوم شیرین زبونیات بگم چون ماشالا مثله بلبل حرف می زنی و دیگه کلمه ای نیست که ما بگیم و تو تکرار نکنی !چندتا از جملات پرکاربرد این روزات : وقتی کار بد می کنی و الکی خودمون رو به گریه می زنیم می گی آخی چی شده الهی بمیرم یا می گی اشکاشو برم !صبح تا چشماتو باز می کنی بهم می گی مامانی پاشو دیگه صبونه چی می خوری دنت می خوای ؟!!هرکسی پشت تلفن بخواد باهات حرف بزنه اول بهش می گی سلام خوب هستین؟ سلامتی ؟چی کار می کنی؟! اگرم خودت گوشی رو برداری سریع می گی کجایی پس ؟انقدر هربار این کارو کردی که همه می گن از بس من هروقت به باباییت زنگ زدم گفتم کجایی توهم یاد گرفتی !خجالت و کم رویی هم که اصلا تو کارت نیست حتی اگر بریم جایی که بار اوله می بینی سریع با همه گرم می گیری و حال و احوال می کنی مخصوصا عاشق بچه ها هستی ولی متاسفانه کمی قلدر و زورگو هم هستی و دوست نداری کسی توی اسباب بازی چه مال خودت باشه چه نباشه باهات شریک بشه ولی یکم که می گذره دیگه حساسیتت از بین می ره و قشنگ با بچه ها بازی می کنی ..عزیزم تو همیشه بابایی رو به اسم صدا می زدی که البته بابا امیر خوشش نمی یومد و می خواست تو بهش بابا بگی که خدارو شکر از این ماه یک دفعه خودت گفتی بابا و دیگه هم به اسم صداش نزدی و بابا هم خیلی ذوق می کنه و همش قربون صدقت می ره
عروسکم توی این ماه دندون یازدهم و دوازدهمت هم بعد از چند شب بیداری و جیغ شبانه ! در اومد حالا مونده 4 تا دندون نیش و 4 تا آسیاب های بزرگ که مرواریدهای خوشگلت کامل بشن..
توی این ماه عاشق گوش کردن به شعرهای کودکانه شدی و دوست داری قبل از خواب حتما برات شعر بخونم تا بخوابی ..از شعراهای مورد علاقه ات هم آهویی دارم خوشگله.. یه روزی آقا خرگوشه..و ازهمه بیشتر بزیه نشست تو ایوونش...هست
عزیزم فقط دو ماه دیگه به تولدت مونده و ما دیگه کم کم باید خودمونو برای کارا و تزیینات جشن تولد خوشگلت آماده کنیم یک تم خیلی ناز هم انتخاب کردم که امیدوارم خوب بشه
بنیتای بی همتای من بدون هیچ اغراقی می خوام برات اعتراف کنم نسبت به تمام ماههای گذشته
خیلی بیشتر دوستت دارم
خیلی بیشتر بهت وابسته شدم
خیلی زیاد خوشحالم که تو دختری
و خیلی زیاد خدارو شاکرم که لایق مادری تو شدم دلبندم
*****
اینم ازعکسای ماه بیست و دوم :
یه روز جمعه که خونه باباجون بودیم و هوا خوب بود بردیمت پارک و خیلی بهت خوش گذشت
همون روز توی پارک یه سگ کوچولو دیدی انقدر ذوق کرده بودی که نزدیک به یک ساعت باهاش بازی می کردی و حاضر نمی شدی بریم خونه و آخرم با گریه از اونجا بردیمت
یه شب هم با دختر عمم اینا قرار گذاشتیم که تو و سپهر رو ببریم شهر عجایب و تو برعکس سپهر اصلا از اسباب بازی ها خوشت نمی یومد و تا سوار می شدی گریه می کردی ولی یه جاش سالن بازی داشت که تو از اون خوشت اومده بوده بود و با سپهر کلی بازی کردین
توی این عکسم رفتی از کمدت شال و کلاهتو برداشته بودی و روی صندلی نشسته بودی که منم شکار لحظه ها کردم!قربونه ژستت برم