بنیتای قشنگمبنیتای قشنگم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

دختر بی همتای ما

 

 

میخوام تورو که باشی تو دم دمه نفسهام

تو لحظه های دردم محکم بگیری دستام

میخوام تورو که باشی حتی اگه نباشم

حتی اگه تو رویات خیال رفته باشم

میخوام تورو که باشی گم بشی تو وجودم

حتی وقتی نبودی من عاشق تو بودم

از تو میخوام که باشی، باشم و باشی یاور

تو لحظه هام بمونی تا دم دمای آخر

اولین پست سال 95 ....

بنیتای ناز مامان سلام...دختر قشنگم که به چشم برهم زدنی بزرگ و بزرگ تر شدی و خداروشکر الان یک دختر چهارساله مهربون و شاد و پر از انرژی هستی که برای داشتنت هرچه قدر هم خدا رو شکر کنم بازم کمه این اولین پست من بعد از مدتها توی وبلاگ پر از خاطره های کودکیته ...درسته دیگه مثله سابق بهش سر می زنم و زود به زود مطلبی نمی ذارم اما خیلی برام با ارزشه و دوست دارم زمانی برسه که خودت بتونی دل نوشته های مامانی رو که با عشق برات اینجا به یادگار گذاشته بخونی و لذت ببری همون طور که گاهی خودم دلم می خواست جایی بود که می تونستم توش خاطرات روزهای کودکی خودم رو با اشتیاق بخونم... امسال فروردین 95 برای ما با مسافرت شر...
8 ارديبهشت 1395

اندر احوالات روزهایی که گذشت

اول سلام به عروسك خانوم قشنگم كه ماشالا ديگه خانومي شده براي خودش و دوم عذر خواهي براي اينكه خيلي وقته وبلاگش رو به روز نكردم و حتي نتونستم يه سري به وبلاگ دوستاي مجازيش بزنم و از حالشون باخبر بشم ..چون واقعا عکس گذاشتن تو اینستاگرام و ...با موبایل خیلی راحت تره تا وبلاگ که احتیاج به کامپیوتر داره برای عکس گذاشتن...ولی بالاخره دلم نمی یاد اینجا رو تعطیل کنم حتی اگه دیر به دیر بیام!! حالاهم كه اومدم بايد كلي مطلب و خاطرات عقب افتاده رو بنويسم  اول از تابستون شروع کنم و اينكه دوماه مرداد و شهریور ماماني اومده پيشمون با كلي سوغاتي هاي خوشگل مخصوصا واسه شما كه حسابي دوستشون داشتي ..توي اين مدت دوبار مشهد رفتيم و ...
17 آبان 1394

مسافرت شمال

بنیتا جون مامان  سلام...روز دختر با چندروز تاخیر مبارک دختر بی همتای من گل قشنگم  جریان مسافرت شمالمون برمی گرده به ماه تیر که امسال هم مثله سالهاي گذشته چندروز مونده به عيد فطر با خانواده و عموهاي باباراهي سفر شمال و ويلاي عمو نصرت شديم ...با اين تفاوت كه  نسبت به سالهاي پيش هوا بسيار خنك تر و حتي رو به سرد بود كه در اوج گرماي تابستون اون يك هفته ما هواي نسبتا زمستوني رو تجربه مي كرديم ... دخترم يك روز براي ديدن يك آبشار زيبا كه ما تا حالا نرفته بوديم راهي جنگل شديم و ماشالا شما انقدر زبر و زرنگ بودي كه قشنگ پا به پاي ما تو جنگل و از ميون راههاي دشوار گذر مي كردي و اصلا خسته نمي شدي و بعد از كلي پياده روي رسيديم به...
7 مرداد 1394

شرح حال این روزهای ما

بنیتا جون مامانی بعد از مدت ها تصمیم گرفتم به نی نی وبلاگ سری بزنم و تو وبلاگت مطلبی بذارم ..شما ماشالا داری روز به روز بزرگ تر می شی و البته در کنار خانوم تر شدنت شیطنت هات مدلش فرق کرده و اهنوزم مثله سابق توانایی بهم ریختن کل خونه رو در عرض چند دقیقه داری !! دختر نازم دیگه خیلی مستقل شدی ..خودت به تنهایی غذا می خوری ، لباسهات رو عوض می کنی و بدون تذکر من خودت دستشویی می ری ..عاشق کارتون ماجراهای میکی موس ، خرس های مهربون و توت فرنگی کوچولو هستی و تمام سی دی هات رو می شناسی و بلدی بذاری ...توی خونه باهات انگلیسی کار می کنم و توی این حدود یک ماه  50 تا کلمه بلد شدی و خودت هم خیلی مشتاقی همش می پرسی معنی انگلیسی فل...
25 خرداد 1394

مسافرت کیش

دختر خوشگل مامانی هفته گذشته یعنی وقتی شما دقیقا سه سال و دو هفته ات بود من و بابایی طی یک برنامه ریزی چند ساعته تصمیم گرفتیم بریم جزیر کیش ..بنابراین یک تور خوب گرفتیم و برای چهار شب عازم کیش شدیم...این اولین مسافرت شما به کیش و دومین سفر من و بابایی بود که اولیش هم ماه عسلمون بود ! خداروشکر سه تایی خیلی بهمون خوش گذشت و در این چهارشبانه روز هم هوا بسیار خوب بود و هم کیش خلوت بود  و هم هتلمون خیلی تمییز و عالی بود ..شما و بابایی دوروز دریا رفتین و شنا کردین ،یک روزش رو هم کشتی آکواریوم رفتیم که موسیقی زنده داشت و شما کلی دست زدی و رقصیدی و ماهی ها رو از طبقه پایین که شیشه ای بود می شد دید که اولش می ترسیدی و فکر می کردی ماهی ها بهت ...
15 ارديبهشت 1394

سه سالگی مبارک دلبندم

در ستاره بارانِ میلادت میان احساس من تا حضور تو حُبابی است از جنس هیچ از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق جشن میلادت را به پرواز می روم دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها آسمانی که نه برای من نه برای تو که تنها برای “ما” آبیست   بنیتا ،دختر بی همتای مامان و بابا امروز سه ساله شدی گل قشنگم ....سه سال از آمدنت به زندگی ما گذشت و در این مدت عشق ما به تو هروز عمیق تر و زیباتر شد ...تا جایی که دیگر حتی تصور بی تو نفس کشیدن محال و بودن در هوایی که نفسهای تو در ان نباشد ناممکن است ...زیباترین گل هستی در باغچه زندگی برایت بهترین تقدیر و خوش ترین روزها را از خدای مهربان آرزومندم ***** ...
24 فروردين 1394

تعطیلات عید نوروز 94

دختر بی همتای مامانی سلام خداروشکر سال جدید با خوشی شروع شد و تعطیلات عید هم در کنار خانواده و دوستان با سلامتی و روزهای خوب گذشت ...به شماهم که کلی خوش گذشت عشقم این تعطیلات امسال موقع سال تحویل خونه بابای من بودیم و در کنار دایی هات سر سفره هفت سین نشستیم   قبل از رفتن هم چندتا عکس از سفره هفت سین خونمون گرفتیم روز اول عید بعد از ظهر هم وسایلمون رو جمع کردیم که با مامان جون و باباجون بریم تهران ...قبلش رفتیم نطنز خونه مادربزرگ بابا امیر برای عید دیدنی که همه فامیل مادری بابا امیر هم اونجا بودن و شب موندیم و فرداش با مامانجون و باباجون رفتیم تهران و تا اخر هفته تهران بودیم خداروشکر خوب بود و بهمون خوش گذشت ...
16 فروردين 1394

شرح حال این روزها..

دختر مامانی ..عزیز دلم نزدیک ماهگرد سی و چهارم هستی و فقط دوماه به تولد سه سالگیت مونده و این گذر زمان واقعا باور کردنی نیست ...چند روز پیش مشغول خوندن پست های اول وبلاگت بودم و از اینکه می دیدم توی دوسال و خورده ای تو از یک نوزادی که قادر به هیچ کاری نبود تبدیل شدی به این دختر مستقل و شیرین زبون جز شکر خدای مهربون چیزی به ذهنم نرسید و از اینکه تو فرشته ناز رو در کنارم دارم ازش ممنونم .... این روزها و شبای زمستون نه چندان سرد که نه با برف همراهه و نه بارون و چیزی جز آلودگی هوا برامون نداره ..فقط باعث می شن آدم دلش بگیره و بیشتر از خودمون به حال شما بچه های بی گناه که مثله ما دفتر خاطرات زمستونتون پر نیست از ذوق شبایی که به عشق اومدن برف ب...
21 بهمن 1393

3 ماه مانده تا 3 سالگی

دختر ناز و قشنگم بنیتای مهربونم 33 ماهگی مبارک دلبندم... خداروشکر انقدر دختر خوبی هستی و انقدر خانومی که روزها بهترین لذت زندگیم وقت گذروندن با تو و کیف کردن از شیرین کاری ها و شیرین زبونی های تو شده...و قشنگ حس می کنم هرچی بزرگتر می شی انگار حرفای بیشتری باهم داریم و علاقه منم به تو روز به روز بیشتر می شه دختر عزیزم... این ماه پر بود از عدد 3 برای ما...تولد 30 سالگی من ، 33 ماهگی شما و 3 ماه تا تولد 3 سالگیت !! عزیزدلم کلی شعر  بلد شدی و تا توی ماشین می شینی آهنگارو زیر لب برای خودت می خونی و من و بابایی بهت می خندیم که می ری تو حس‌! تا عدد 12 رو بلدی بشماری و رنگای آبی ، سبز، قرمز ، زرد ، بنفش ، صورتی ، مشکی...
24 دی 1393