بنیتای قشنگمبنیتای قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره

دختر بی همتای ما

شروع غذای کمکی

عروسک قشنگم..دختر نازم امروز عصر درست در ٥ ماه و ٢٠ روزگیت ، برات اولین غذای کمکی ات رو شروع کردیم.البته دکترت گفته بود تا پایان ٦ ماهگیت صبر کنیم، ولی از بس که تو هرچی ما خوردیم با اشتیاق نگاه کردی دیگه دلم نیومد بیش تر از این منتظرت بذارم عزیزم. بنیتا جونم ، اولین غذایی که خوردی فرنی آرد برنج بود که مامانی با عشق برات درست کرد که فقط ٢ تا قاشق کوچولو بهت دادم که توهم با اشتها خوردی.. حالا صبر کن غذاهای خوشمزه ی دیگه ای هم تو راهه نازنین من!!    اینا اولین لوازم غذاخوری تو هستن دخترم   بنیتا فرنی دوست داره!!   قربونت برم که دنبال بقیه اش می گردی شکموی من! ...
11 مهر 1391

کارای جدید عسلم در قالب عکس

دخترم ..زندگی من .. تو دیگه اون نی نی نازنازی کوچولویی نیستی که فقط شیر می خوردی و می خوابیدی ..حالا دیگه کلی کارای با مزه می کنی و صدای قشنگت مایه دلخوشی من و بابایی تو خونه ست..نمی دونی عزیزم چقدر از هر کار تازه ای که از تو سر می زنه منم ذوق زده می شم !! اینم چندتا عکس از اولین کارای دخملی :    بنیتا جون وقتی برای بار اول سوار روروئکش شد !   اولین باری که بدون کمک مدت طولانی نشست !   وقتی تونست با دستاش ، پاهاشو بگیره ( ببخشید مامانی، آخه فقط وقتی لباس تنت نیست این کارو می کنی!!)   وقتی برای اولین بار خودش غلت زده و به شکم خوابیده بو...
2 مهر 1391

روزت مبارک دختر بهار

بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل ، نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم،  که بریزم به پای تو امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی ام شانه های تو در خاک هم دلم به هوای تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانیشان ...
28 شهريور 1391

5 ماهگیت مبارک عروسک قشنگم

بنیتا.. دختر نازم،پاره ی تنم ٥ ماه از روز قشنگ تولدت گذشت و من به امید روزها و ماهها و سالهای پر از شادی و نیک بختی برای تو از تو می نویسم . نمی دونی این روزهای تو چقدر شیرینه و زیبا که گاهی وقتی یادم می افته به چشم بر هم زدنی بزرگ می شی ، دلم برای این روزهای مان تنگ می شه .برای صبح هایی که  تو منو با صدای پتو خوردنت بیدار می کنی و من دلم برای مظلومیت کباب می شه که حتی وقتی گرسنه هم هستی گریه نمی کنی..برای وقت هایی که حواسم به تو نیست و تو با دراوردن آواهای نامفهوم و شیرینت مامانی رو صدا می کنی..برای غلت زدنات، خنده هات با اون لثه های بی دندون، مظلومیت و معصومیتت خیلی دلم تنگ می شه د...
24 شهريور 1391

تقدیم به بابایی تو روز تولدش

دخــــتر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت ،  پــــــــــدرتِ دخــــتر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا ، آغوش گرمِ پـــدرتِ   دخــــتر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری و بعدش دیگه از هیچی نترسی دستای مهربون و گرم پــــدرتِ دخــــتر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی، چه کنارت باشه یا نباشه  قویترین فرشته ی نگهبان زندگیت ، پــــدرتِ   ...
18 شهريور 1391

سفر به آبشار نیاسر

  بنیتا جونم آخر هفته ای که گذشت ما با دایی رضا و خانومش خاله نسیمه و دایی رامین رفتیم آبشار نیاسر..خیلی جای با صفا و قشنگی بود و تو هم حسابی از هوای خوب اونجا لذت بردی عزیزم..   به قول بابایی تو وروجک ٤ ماهه تا حالا به جاهایی پا گذاشتی که ما به این سن تازه رفتیم ،مثله همین نیاسر یا گلپایگان و خوانسار که ما هم اولین بار با تو این جاها رو دیدیم .   ایشالا به یمن قدم تو هم شده به همه جا سفر می کنیم عروسکم..   ...
10 شهريور 1391

اولین مسافرت طولانی بنیتا

بنیتا گلم .. تو در دومین روز از ماه پنجم زندگیت به اولین مسافرت طولانی زندگیت رفتی. فردای روزی که واکسن چهارماهگیت رو زدیم ما به همراه خانواده باباجون رحمت ، عمو حشمت و عمو نصرت رفتیم شمال ویلای عمو نصرت تو جاده آمل. مامانی تو شب اول به خاطر واکسنت پات درد می کرد و زیاد حوصله نداشتی و از همه غریبی می کردی و من خیلی نگران بودم که نکنه تا آخرش همین طور بد اخلاق باشی..ولی خدارو شکر از فردا صبحش که از خواب پاشدی مثل همیشه خوش خنده بودی و تا روز آخر هم اصلا ناراحتی نکردی و این سبب شد به ما خیلی خوش بگذره.. بنیتا توی این مسافرت خیلی دلبری کردی و با خنده های با مزه ات حسابی همه رو سرگرم خودت کردی..مخصوصا خانواده عمو حشمت که تورو خیلی دوست ...
1 شهريور 1391

بنیتا چهار ماهه شد

  زیباترین گل هستی ، بی همتا ترین عشق زندگی و پر معناترین بهانه برای نفس کشیدن..   چهارمین ماهگرد تولدت فرا رسید با هزار خاطره شیرین و صدها هزار بار شکر خدای مهربان برای داشتن تو فرشته ی معصوم مهربانم.   بنیتا ! مادر بودن را با حضور تو چهار ماه است که تجربه کردم و حال می فهمم که مادر یعنی خلاصه شدن در نگرانی ، عشق و امید برای فرزند.. نگرانی برای تک تک لحظه های زندگی اش ، عشق به وجودش ، لبخندش و بودنش و امید برای داشتن بهترین آینده و سرنوشت دلبندش.   عزیز مامان ١٢٠ روزگیت مبارک.         عکسای عروسک کوچولو تو ماه چهارم :       &...
24 مرداد 1391

دلنوشته ای برای بنیتا

دخترم با تو سخن می گویم... زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پرگل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم..گل عفت ..گل صد رنگ امید..گل فردای بزرگ..گل فردای سپید تو گل شادابی ..به ره باد مرو..غافل از باد مشو ای گل صد پر من ،آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد ، بلبل عاشق نیست..بلکه گلچین سیه کردارست که سراسیمه دود در پی گل های لطیف تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک.. دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک دخترم ! گوهر من گوهرم ! دختر من توکه تک گوهر دنیای منی... دل به لبخند حرامی مسپار.. دزد را دوست ندان تو یکی گوهر تابنده ی بی مانندی..خویش را خار مبین آری ای دخترکم.. ...
2 مرداد 1391